رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۱۰

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (ایران)

ارد بزرگ میگوید: ایران بهشت ماست، ایران تنها بهانه ی بودن است. اگر سر بسر تن به کشتن دهیم / از آن به کشور به دشمن دهیم دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود چو ایران نباشد تن من مباد / بر این بوم و بر زنده یک تن مباد در باورهای ایرانیان باستان نیمکره ی بالایین زمین به هفت پاره بخش میشده است. پاره ای که به اندازه ی همه شش پاره ی دیگر بود در میان، و شش پاره ی دیگر پیرامون آن بودند. نام پاره ی مهم میانی خونیرس بود. در باختر آن سَوَه در خاور آن ارزه، دو پاره ی جنوبی فرَدَدَفش و ویدَدَفش و دو پاره ی شمالی وروبرشن و وروجرشن خوانده میشدند. از این هفت کشور گیتی، "ایران" در میانه ی جهان در خونیرس جای دارد. برای آن دسته از ایرانیان نواندیش که خودآگاهی ملی و ملیت گرایی را ارمغان باختر در سده های کنونی میدانند بخشی از نامه ی "تَنسَر" موبدان موبد ایران در پاسخ به خرده گیریهای گشنَسب فرمانروای تبرستان بر سیاست ملی اردشیر پاپکان، را نمونه می آورم تا بدیشان اثبات شود خودآگاهی ملی در ایران دیرزمانی هستی داشته است. تنسر در این نامه، ایران را

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (کودک)

ارد بزرگ می گوید : بی پناهی و سرگردانی کودک امروز بیش از هر زمان دیگری ست سرگردانی و بی پناهی از گونه گرایشهای سهشناک و روان-اندوخته ی آدمی است. اندیشه ورزانی چون فروید و بیشتر یونگ پیدایش فرهنگ و تمدن را زاده ناهمسانی سرشت ساده و ناخودآگاه آغازین آدمی با زندگانی متنوع تر اوی در دوران پسین تر میدانند. زیرا آدمی در دوران زندگانی طبیعی خویش پیش از آغار زیست هاژمانی، هرگز همچون جانوری طبیعی نیست، بلکه چیزهایی میبیند و میشنود که به هیچ روی ریشه از غریزه ی ویژه-طبیعی نمیگیرند. او خوابهایی میبیند که هرگز رویکردی خودآگاهانه ندارند. آنها از هزارها سال زندگی ناخودآگاهانه سرچشمه میگیرند.، او در خود، میان ماده و مینو دوگانگی میپندارد... او دیگر میمون گذشته نیست! ازین روست که منتسکیو، نیاکانمان را خوشبخت تر میداند، چرا که زندگانی در اجتماع هرگز نمود و الگویی همسان با زندگی در خانواده ندارد که یکی دیگر از تفاوتهای میان جان لاک و تامس هابز را آشکار میکند. در جایی که هابز، خانواده های بزرگ و جداسر از دولتها را نیز دولت میخواند، لاک میان ایجاد ناخودآگاه نهاد سنتی خانواده و ایجاد دولت اجت

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ ( آرامش )

ارد بزرگ میگوید: آرامش اگر همیشگی باشد، سستی و پلشتی در پی دارد پهنه ی گیتی جنگ ها و آشتی های بسیاری به خود دیده است. در مقایسه با "ایران" در بسیاری از گوشه های دیگر گیتی، جنگ پدیده ای نایاب یا کمیاب به شمار میرود. زیرا کمتر سرزمینی بخت آن را داشته که گذرگاه آمد و شد فرهنگهای گوناگون باشد. "ایران" گِردِ آنکه پلی میان فرهنگها و تمدنهای بزرگ بوده، همواره خویشتنیِ خویش را نیز از یاد نبرده است، نمونه ی چنین خویشتن-پایی را در هنر این سرزمین به آشکارا میبینیم. هنری که از همه ی جهان سرمشق گرفته، اما همواره نقش خود را بر کنگره هستی نگاشته است. پافشاری ایران و ایرانی در خویشتن مانی، و نپذیرفتن رنگ بیگانه بر خود، او را به پرداختن بهایی سنگین وادار کرده است. جنگهای همیشگی ایران با خاور و باختر ناشی از چنین رویکردی می باشد. در این میان هوشمندان ایران، برای پرهیز از جنگ دست به دامان "پیمان" شدند. "پیمان" مرز میان جنگها و آشتیها را میسازد. چه بسیار پیمانهایی که پیام آور آشتی بوده، و چه بسیارتر پیمان شکنی هایی که آغازگر جنگهای خونین شده است.

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (شادی)

شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند . ارد بزرگ در ژرفای هر آدمی چون غنچه ای، ناگهان میشکفد و تن و روان آدمی را مالامال از شادی میکند. بیگمان، ارزشمند انگاری و شادی از ویژگیهای غریزه زندگی (اروس) میباشد که با هرگونه انزوا خواهی صوفیانه زاهدانه و یا هندی که زاده ی غریزه ی مرگند در رویارویی شدید است. میل به تخریب یا میل به گوشه گیری (که نخستین خشمی است رو به بیرون و دومی گرایش خشم به درون) هرکدام نشانه های از آز و نیاز را در خود میپرورند و به همین شوند با شادی که زاده ی عشق به زندگی است بیگانه اند. شاید به همین شوند است که اشو زرتشت، نیکی را همتای زندگی، شادی و هستیوری، در پیکره ی هاژه سرشار از آدمی میداند و بدی را با نازندگی، مرگ و شیون و مویه همذات میپندارد. شادی ناب آن زمان روی میدهد که هر انسان، دیگران را چون خود، یاوری برای پیروزی نیکی بر بدی میداند (ریشه ی اندیشه ی ایرانی) و این یاوری برای به کردار رسیدن راهی جز ارزشمندن دانستن همه ی اندامواره های انسانی آن برای خود نمیشناسد. ازین روست که سعدی بنی آدم را اعضای یک پیکره میداند. این گفته ارد بزرگ بی شک آرمانشهر همه آگا

جملات زیبا از بزرگان -جملات فیلسوفانه- سخنان بزرگان - جملات معنی دار

زندگی آنقدر کوتاه است که بعضی ها فقط میرسند کارهای ضروری خود راانجام دهند!!!" . فرد هند فاین " بدي را با عدالت پاسخ دهيد، مهرباني را با مهرباني" . كنفوسيوس " در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید" . ارد بزرگ " اگر قرار است انسان روزی تعادل روحی خود را از دست بدهد و بشکند بهتر آن است که در جوانی باشد چرا که بعد از آن محکمتر وقدرتمند تر زندگی خواهیم کرد!" . آرید هالاند " زندگی کردن چون مجموعه ای ست از لایه های زیرین یک سازنده گی عاشقانه ایست که دوباره و دوباره در طول زندگی بازسازی می شود اینرا زمانی باور می کنی که آنرا امتحان کرده باشی!!!" . بیورنست یئرن " انسان آن چیزی خواهد شد که خود باور دارد!" . أودنه ساندروُل " هر چیزی که بیرون از محدوده آبرو باشد جز شکست وتباهی نتیجه ای نخواهد داشت!!" . سامر سومروم " اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن" . ارد بزرگ " پيروزی آن نيست که هرگز زمين نخوری، آنست که بعد از هر زمين خ

داستانهای کوتاه

معبد شیوا تفسیرهای خاخام خدا و کودک مورچه اینم از سیزده به درشون.... رویاها عملیات‌ کربلای‌ پنج‌ شلمچه وسوسه ماجرای مرد خبیث ارشک و رودخانه مردمی درسی از ابومسلم خراسانی روسپی و راهب از پائولو کوئیلو راه بهشت از پائولو کوئیلو دلمشغولی های شاه سلطان حسین خشم فرمانروای یزد کوزه ترک خورده سفر هفتاد ساله ساختن روح شادی در تنهایی نیست فروتنی فریاپت قهرمان های آدمهای کوچک میخهایی بر روی دیوار عشق بورزید تا به شما عشق بورزند مزدور برایت ارزوی کافی میکنم!!! نا امیدی خردمندان را هم به زمین می زند لیلی، خودش را به آتش کشید لیلی، تشنه تر شد لیلی، پروانه خدا :: ۱۳۸۸/۱۱/۱٦ لیلی، نام دیگر آزادی :: ۱۳۸۸/۱۱/۱٦ وجود و دریای خرد :: ۱۳۸۸/۱۱/۱٦ آیا تکرار تاریخ ممکن است ::

ارشک و رودخانه مردمی

آغاز ایجاد دودمان اشکانیان در کناره رود اترک ( پارتها ) جوانان ایرانی به ستوه آمده از ستم دودمان سلوکی بارها به پیش ارشک ( اشک یکم ) آمده و خواستار طغیان بر ضد پادشاه سلوکی می شدند و ارشک به رود آرام اترک می نگریست و می گفت تا زمانی که جریان مردمی آرام است طغیان ما همانند فریاد بی پژواک خواهد بود و باید صبر کرد . اشک یکم پس از چندی یارانش خبر آوردند که دیودوتس ( دیودوت یکم ) والی یونانی باکتریا بر علیه آنتیوخوس دوم پادشاه سلوکی شورش نموده و دولت مستقل باختر را تشکیل داده است . دیودوت یکم باکتریا ( که به کشور باختر تغییر نام یافت ) ارشک دستور گردهمایی جوانان سلحشور پهلوی را در دره وسیع اترک داد و رو به آنها کرد و گفت امروز رودهای مردمی سرشار از حس انتقامند در این هنگامه باید همچون موج بلندی دودمان یونانیان را به زیر آوریم . موج اشکانیان خیلی زود دودمان سلوکی و همچنین باختر را به زیر کشید و کشورمان ایران را باز ابر قدرت بی رقیب جهان نمود . ارد بزرگ متفکر برجسته کشورمان می گوید : بستر اندیشه توده ها همانند بستر رودخانه در حال دگرگونی است جریانی که دارای پسامدهای نیرومند و گاه هول

سخن بزرگان

ارد بزرگ : آنکه بر کردار خویش فرمانروایی کرد و دلیرانه بسوی راه های نارفته رفت بی شک آموزگار آیندگان خواهد شد . ارد بزرگ : آرمان را نباید فراموش ساخت اما می توان هر آن ، به روشی بهتر برای رسیدن به آن اندیشید . ارد بزرگ : آدمهای فرهمند به نیرو و توان خویش ایمان دارند . ارد بزرگ : اهل سیاست پاسخگو هستند ! البته تنها به پرسشهایی که دوست دارند !!!. ارد بزرگ : آنچه رخ داده را باید پذیرفت اما آنچه روی نداده را می توان به میل خویش ساخت . ارد بزرگ : سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند . ارد بزرگ : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد . ارد بزرگ : خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است . ارد بزرگ : آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند . ارد بزرگ : آنکه در بیراهه قدم بر می دارد آرمان و هدف خویش را گم کرده است . ارد بزرگ : اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند . ارد بزرگ : مدیران پر حرف ، وق

جلد هشتم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *پندار* بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *استاد* بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *هنر* بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *روان* بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *ستیز* بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *آزادی*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *آزادی*

خدا ایران من ز کوشش و دانش ز ایمان من سر افراز و پاینده ایران من ! قدم راسخ و پر ز نیرو تنم دل و جان ودانش به کار افکنم ! چو میراث من از نیاکان من هنر شد مخور غم تو جانان من ! سحرگه چو سازم من آهنگ کار سرم پر ز شور ودلم بی قرار که علم و هنر را به نیرو زنم به گردون کنم بیرق تو علم ! به کف آهن تفته سازم خمیر ! که آزاده مانی وطن ای کبیر ! ترا چون گلستان کند سعی من ! ترا مهد ایمان کند رأی من ! بود خاک تو خون به رگهای من ! سرور تو امید فردای من ! من آن زاده از نیت آرشم که بهر وطن جان به آتش کشم ! ره من بود راه مولی علی ! بمان سر بلند فخر دنیا ! غنی ! شکر ● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ● ● فرگرد آزادی ● *- آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست. ارد بزرگ «سروده ای از: حمید مصدق » نه نه نه این هزار مرتبه گفتم نه دیگر توان نمانده توانایی در بند بند من از تاب رفته است شب با تمام وحشت خود خواب رفته است و در تمام این شب تاریک تاریک چون تفاهم من با تو انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را تکرار می کند گفتی امیدهاست در نا امید بودن من اما این ابر تیره را نم باران نبود و نیست این ابر تیر