ارد بزرگ میگوید: ایران بهشت ماست، ایران تنها بهانه ی بودن است. اگر سر بسر تن به کشتن دهیم / از آن به کشور به دشمن دهیم دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود چو ایران نباشد تن من مباد / بر این بوم و بر زنده یک تن مباد در باورهای ایرانیان باستان نیمکره ی بالایین زمین به هفت پاره بخش میشده است. پاره ای که به اندازه ی همه شش پاره ی دیگر بود در میان، و شش پاره ی دیگر پیرامون آن بودند. نام پاره ی مهم میانی خونیرس بود. در باختر آن سَوَه در خاور آن ارزه، دو پاره ی جنوبی فرَدَدَفش و ویدَدَفش و دو پاره ی شمالی وروبرشن و وروجرشن خوانده میشدند. از این هفت کشور گیتی، "ایران" در میانه ی جهان در خونیرس جای دارد. برای آن دسته از ایرانیان نواندیش که خودآگاهی ملی و ملیت گرایی را ارمغان باختر در سده های کنونی میدانند بخشی از نامه ی "تَنسَر" موبدان موبد ایران در پاسخ به خرده گیریهای گشنَسب فرمانروای تبرستان بر سیاست ملی اردشیر پاپکان، را نمونه می آورم تا بدیشان اثبات شود خودآگاهی ملی در ایران دیرزمانی هستی داشته است. تنسر در این نامه، ایران را